آن روزهای سرد وسیاه، روزهای تبر وتوفان،آن روزها که باد مهیب به ویرانیِ درختان، کمر بسته بود و درختان سربلند، ایستاده مردن را به جاودانگی مینشستند، سرنوشت قومی که با نیروی مشت وایمان و فریاد اللهاکبر برکوتولههای حقیر پیروز شد، شگفتی عشق را تا همیشه در چشم ناباور کوردلان، قاب کرد...
آن روزها، در زمستانی بهاری، مردی با ردای مهربانی وصلابت از راه رسید و طاغوتیان رادر تلاطم امواجی خودجوش، به گرداب فراموشی سپرد، مردی که وقتی با گریختن ظلمت، از بام خورشید به زمین قدم گذاشت، درختان آزاده فریاد برآوردند:
جاءاَلحَق َوَزهَقَ الباطِل \ اِنّ الباطِلَ کانَ زَهُوقاً
«حق فرا رسید و باطل ازمیان ما رفت \ بیگمان باطل از میان رفتنی است.»
********به وبلاگ من خوش آمدید*********
خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم .
آمین یا رب العالمین